جدول جو
جدول جو

معنی شو و گیر - جستجوی لغت در جدول جو

شو و گیر
(شَ / شُ وُ)
تلاش. سعی. (یادداشت مؤلف) :
از بهر که بایدت بدینسان شو و گیر
وزبهر چه بایدت بدینسان تف و تاب.
کسایی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ده و گیر
تصویر ده و گیر
کنایه از غوغا و هنگامۀ جنگ و پیکار، ده و دار برای مثال شه به ناز و نشاط شد مشغول / کز ده و گیر گشته بود ملول (نظامی۴ - ۶۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دُ)
بمعنی مصدری است. (آنندراج). زدن و گرفتن. جنگ و درگیری. درگیر شدن و نبرد کردن:
رسیده تا مداین با زد و گیر
کشیده پور خاقان را به زنجیر.
امیرخسرو (از آنندراج).
هرچند که آمد به میان پای نگاهت
مژگان تو پیوسته بهم در زد و گیر است.
ثابت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ هَُ)
داد و ستد. (ناظم الاطباء). دادن و ستدن. بده و بگیر. (از شرفنامۀ منیری) ، ده و دار. (ناظم الاطباء). بزن و بگیر. هیاهوی دو سپاه درهم افتاده. همهمه و غلغلۀ جنگ:
ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد.
اسدی.
دو لشکر برآمیخت از چپ و راست
ده و گیر پرخاشجویان بخاست.
اسدی.
شه به نازو نشاط شد مشغول
کز ده و گیر گشته بود ملول.
نظامی.
و رجوع به ده و دار شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ وُ)
آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف) :
تا کی این رنج ره و گرد سفر
وین تکاپوی دراز و شو و آی.
فرخی.
نیز در بیشه و در دشت همانا نبود
باز را از پی مرغان شکاری شو و آی.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده و گیر
تصویر ده و گیر
داد و ستد، بده و بگیر، بزن و بگیر
فرهنگ لغت هوشیار